
بوقلمون صفت
این داستان، حکایت مردمی است که بنابر مصلحت، تغییر عقیده می دهند و اندیشه و رای ثابت و محکمی ندارند. داستان بوقلمون صفت، با طنزی ظریف، چهره ی چنین مردمی را به تصویر می کشد… شنیدن این داستان جذاب و زیبا را به شما فرهیختگان پیشنهاد می کنم. در بُرشی از کتاب صوتی بوقلمون صفت […]
ادامه متن- زمان انتشار : ۲۲ مرداد ۱۳۹۹
این داستان، حکایت مردمی است که بنابر مصلحت، تغییر عقیده می دهند و اندیشه و رای ثابت و محکمی ندارند.
داستان بوقلمون صفت، با طنزی ظریف، چهره ی چنین مردمی را به تصویر می کشد…
شنیدن این داستان جذاب و زیبا را به شما فرهیختگان پیشنهاد می کنم.
در بُرشی از کتاب صوتی بوقلمون صفت ؛ می شنویم :
– از شما می پرسم . زود بگید . از شما مردم سوال می کنم . این سگ مال کیه ؟
شخصی از میان جمعیت گفت : سگ سرتیپ شکاله .
– چی چی . سگ سرتیپ شکال .
– شنل رو از سرت بیار بیرون . چقدر هوا گرم شده . تصور می کنم که گرمای قبل از بارون باشه .
” آچومیهلوف ” رو به ” خریوکین ” گفت :
– راستی نمی تونم بفهمم که این سگ چطوری تو رو گاز گرفته . چطور تونسته انگشت تو رو گاز بگیره اصلا . نه نه قدش نمی رسید . سگ به این کوچیکی آدم به این بزرگی رو گاز بگیره . نه نمیشه . نه نمیشه .
حتما میخی برداشتی و دستت رو زخمی کردی . حالا به فکرت رسیده که از این راه استفاده کنی . آره . شما مردمان حقه بازی هستید . من تو رو خوب می شناسم . ای شیطان .
یکی از حضار رو به پاسبان کرد و گفت : سرکار اون برای تفریح و خنده آتیش سیگاری رو نوک دماغ حیوون زبون بسته چسبوند . سگه هم زرنگ بود . خوب دیگه بابا نوک انگشتش رو گاز گرفت . سرکار اون آدم مزاحم و ناراحتیه .
” خریوکین ” به گوینده نگاهی کرد و گفت : دروغ نگو . مگه تو با چشم خودت ندیدی . چرا دروغ میگی ؟ سرکار خودشون آدم عاقلی هستن . می فهمن که کی دروغ میگه . و کی از هشدار و ایمان حرف میزنه .
اگه من دروغ میگم . بذار دوستتان خودش قضاوت کنه . در کتاب قانون او همه چیز پیش بینی شده . حالا دیگه همه مساوی و برابر هستن .
ديدگاه های ارسال شده کاربران